فرگشت ۵۷

انقلابی‌گری، رمز پیش‌رفت!

فرگشت ۵۷

انقلابی‌گری، رمز پیش‌رفت!

۳ مطلب با موضوع «انقلابی‌گری» ثبت شده است

۰۴
آذر


عرب معاصر به «ماجراجویی» می‌گوید «مغامرة». البته ماجراجویی در این متن آن ماجراجویی منظور عرب معاصر نیست. یعنی آنی نیست که برای سیاست‌مداران از نان شب هم واجب‌تر است. نه، منظور این معنای سخیف نیست. ماجراجویی برای سیاست‌مدار یعنی قمار بر سر فرصت‌های مردم در جهت نفع شخصی. ولی این ماجراجویی ما قماری است بر سر فرصت‌های شخصی در راه حق، در راه خلق.

 

و من «مغامرة» را ترجمه می‌کنم «دل به دریا زدن». معناش هم‌این است. لسان عرب را زیر رو کنید چیزی جز این نمی‌یابید.

 

و قال علیه السلام: «وخض الغمرات للحق حیث کان»

 

که شجاعانه، بل‌که متهورانه و شاید به سبک نحویان متبخترانه ترجمه‌اش می‌کنم:… ولش کن! حافظ گفته دیگر:

 

  • آقای میم
۱۴
آبان

آیت‌الله خامنه‌ای:

بهمن ۱۳۶۷:

البته من یک نکته‌ای را عرض کنم، من شنیدم که بعضی‌ها رفتند سراغ بعضی از سفارت‌خانه‌ها. من الان دارم به شما ابلاغ می‌کنم، به عنوان مسئول دولتی و به عنوان امام جمعه و یک روحانی؛ به سفارت‌خانه‌ها نزدیک نشوید. این را بدانید که اگر شما از سیاست انگلیس یا سیاست آمریکا یا هر کس دیگری بدتان می‌آید راهش این نیست که یک عده‌ای بروند بی‌مهار از دیوار سفارتخانه بالا و به سفارت‌خانه‌ها ‌نزدیک بشوند. بنده دارم پیش شماها شهادت می‌دهم که این قطعا و قطعا به ضرر اسلام و مسلمین و به ضرر جمهوری اسلامی است.

حالا مردم راهپیمایی می‌کنند، راه می‌روند، احساسات به خرج می‌دهند. احساسات صادقانه و درست و منطبق با منطق، در این هیچ شکی نیست. ممکن است به خیابان‌ها بروند و به هر سیاستی هر چه نظرشان هست بگویند، اما به سفارت‌خانه‌ها نباید نزدیک بشوند، اینکه ممکن است دشمن خودش این کار را بکند. ممکن است برخی از عوامل نفوذی دشمن بیایند و در جمعیتی بیفتند، برسند به یک سفارت‌خانه‌ای از دیوار بروند بالا یک وسیله‌ آتشی بیندازند یا جایی را بشکنند، خراب کنند، بدانید این کار قطعا بد است و جرم است و به‌ضرر و اگر کسی آگاهانه این کار را بکند این خیانت است.

 

مرداد ۱۳۹۱:

در قضیه اخیر اشغال آن سفارت خبیث، احساسات جوانان درست بود ولی رفتنشان درست نبود./ من اجتماعات دانشجوئی را تائید می‌کنم اما با تندروی در این اجتماعات مخالفم.

 

دی ۱۳۹۴:

یک عادتی هم در بعضی پیدا شده است که همین‌طور مدام تکرار می‌کنند «تندروها، تندروها»؛ خب بله، تندرَوی و کندرَوی -طرف افراط و تفریط- هر دو بد است، این معلوم است امّا [اینکه] تندروی چیست، کندروی چیست، خطّ میانه کدام است، چیزهای خیلی واضح و روشنی نیست، جزو مسائل بیّن نیست، تبیین لازم دارد. چون برای ما خیلی زیاد خبر می‌آید؛ این روزنامه‌ها و مطبوعات گوناگون را هم آدم نگاه می‌کند، من می‌فهمم که بعضی وقتی می‌گویند تندروی، جریان حزب‌اللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزب‌اللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همه‌ی وجود، با همه‌ی اخلاص در میدان حاضرند، آن‌جایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئله‌ی جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همین‌ها هستند که به میدان می‌آیند. به صِرف اینکه یک جایی یک قضیّه‌ای واقع بشود که مورد قبول و تأیید نباشد، فوراً پای حزب‌اللّهی‌ها را [وسط] بکشند، مثل قضیّه‌ی سفارت عربستان که البتّه کار بسیار بدی بود، کار غلطی بود و هرکسی کرده باشد کار غلطی است؛ جماعت مؤمن را، جوان‌های انقلابی را که هم انقلابی‌اند -چون بنده با این جوان‌ها تا حدود زیادی و از دور و نزدیک اُنس دارم- هم خیلی اوقات عقلشان و فهمشان و تعقّلشان هم از بعضی از بزرگ‌ترها خیلی بیشتر است، خوب می‌فهمند، خوب تحلیل می‌کنند، خوب مسائل را تشخیص می‌دهند و سینه‌چاک انقلابند، سینه‌چاک اسلامند، به این بهانه ما تضعیف کنیم که فلان قضیّه در فلان‌جا اتّفاق افتاده است که اتّفاق بدی بوده! بله، سفارت عربستان که هیچ، در سفارت انگلیس هم که چند سال پیش، آن اتّفاق افتاد، بنده بدم آمد؛ اصلاً هیچ قابل قبول نیست این‌جور عملیّات؛ این عملیّات عملیّات بسیار بدی است، به ضرر کشور و به ضرر اسلام و به ضرر همه است؛ این را بهانه قرار ندهند برای این‌که جوان‌های انقلابی ما را مورد تهاجم قرار بدهند.

 

  • آقای میم
۲۶
مهر

در یک مهمانی خانوادگی بودیم. شلوغ از افرادی که با هم گعده گرفته بودند و آمد و شد گروهی که تشریفات مراسم را به عهده داشتند. پر از سر و صدای ‌بچه‌های نیم‌وجبی که در پیِ هم با شادی بسیار می‌دویدند. شوری که بازی‌‌گوشی کودکان به این شب‌نشینی شیرین ما داده بود، در روان افراد بالغ هم جریان پیدا کرده بود،‌ البته به جز سال‌خوردگان که نمی‌توانم حق را به آن‌ها ندهم.

 

ناگهان صدای شیون ممتد پسرکی نگاه‌های کنج‌کاو حاضرین مراسم را به خود خیره کرد. پسرک از همان طایفه‌ی بازی‌گوش می‌نمود که تا لحظاتی پیش صدای قهقه‌هایش به وضوح خود را در آن شلوغی از سایر اصوات بشری کنده بود. در حین همین جستن‌ها گویا پایش به گل‌دانی سترگ اصابت کرده و قامت نیم‌متریش را نقش زمین ساخته بود. مادرِ طفلِ مذکور به تندی بالای سرش رسیده بود و دل‌جویی‌اش می‌کرد. مادر برای این که کودک را از این درد غافل کند، گل‌دان را متهم کرد که چرا جلوی راه پسرم سبز شدی؟! چرا پسرم را زمین زدی، وای بر تو!! و از این دست اباطیل … . مادر دست فرزند را در دستش گرفت. و با هم گل‌دان از همه‌جا بی‌خبر را مورد قصاص قرار دادند. کودک هم که انگار تحریک‌های مادر بذر حقد و کینه‌ای در دلش کاشته بود با قساوت تمام گل‌دان را مورد عنایت قرار می‌داد!! به همین ترفند مادرانه آرام شد و گریه‌هایش ادامه نیافت.

 

جوانکی که شاهد ماجرا بود، رو به مادر بلند گفت: «این بچه انقلابی نمی‌شه»!

- یعنی چی؟! این چه حرفیه؟ برا چی نشه؟ اصلاً انقلابی‌گری چه تحفه‌ای هست که بخواد بشه یا نشه؟

 

جوان مد نظر شروع به نقل خاطره‌ای از دوران دانش‌گاهش کرد.

  • آقای میم